!! انسان از مرگ تا برزخ !!

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟؟؟

!! انسان از مرگ تا برزخ !!

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟؟؟

مرگ نابودى است ؟؟؟

 
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
 

آیا مرگ نیستى و نابودى ، فنا و انهدام ، تمام شدن و از بین رفتن است ؟ یا تحول و تغییر انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهان دیگر مى باشد؟


این پرسش ، همواره براى بشر مطرح بوده و هست و خواهد بود که هر کسى مایل است پاسخ آن را بیابد و باید به پاسخى که دیگران داده اند، ایمان و اعتقاد پیدا کند.


در این باره چهار جواب وجود دارد: اجمالا به آنها اشاره مى شود.


1 - عده اى قائل اند: مرگ ، از بین رفتن و نابود شدن است ، حشر و نشر و حساب و کتابى بعد از آن نیست ، عاقبتى براى کارهاى خوب و بد وجود ندارد. آنها چنین فکر مى کنند که : مرگ انسان مانند مرگ حیوانات و گیاهان و درختان است که بعد از مردن و خشک شدن براى همیشه از بین مى روند.


2 - بعضى دیگر چنین مى گویند: انسان وقتى مرد از بین مى رود و حساب و کتابى براى او در کار نیست ، ثواب و عقابى در قبر نخواهد داشت ، اما در قیامت زنده مى شود و در قبال اعمال نیک و بد پاداش و عقاب مى بیند.


3 - طایفه سوم مى گویند: انسان بعد از مرگ جسمش خاک مى شود، از بین مى رود و دیگر زنده نمى شود، اما روحش باقى مى ماند، پاداش و جزا مى گیرد و عذاب و عقاب مى شود. این سه جواب باطل است و اعتمادى به آنها نیست .


4 - جواب چهارم : که درست و حق است و آیات و روایات هم موید آن مى باشند این که : مردن : نابود شدن نیست بلکه تحول ، تغییر و انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهانى دیگر است . مى گویند: مرگ فنا و عدم نیست ، بلکه رفتن از نشئه اى به نشئه دیگر است .


همانگونه که چشم به جهان گشودن را ((تولد)) مى نامیم ، به انتقال از این دنیا به عالم دیگر ((مرگ )) مى گوییم . تولد و مرگ از این نظر هیچ تفاوتى با هم ندارند. هر دو، انتقال از مرتبه ناقص به مرتبه کامل تر است . این انتقال براى هر موجودى ، از جمله انسان ، لحظه به لحظه پیدا مى شود.


حیات انسان در این مرگ و انتقال ، رو به کمال ست . یعنى ، از این حرکت و انتقال نقص و ضررى به او نمى رسد و چیزى از او کم و کاسته نمى شود، بله این حرکت و انتقال (تولد و مرگ ) مرتبا تکامل و ترقى پیدا مى کند.


به عبارت دیگر: مرگ انسان مانند تولد طفل است . دنیا با تمام وسعت و زیباییش ، با تمام حسن و جمالش در حقیقت نسبت به عالم آخرت ، هم چون شکم مادر نسبت به دنیا است . اما همان گونه که تا طفل پا به جهان نگذاشته از واقعیت جهان خارج آگاه نمى شود، غالبا انسان نیز تا هنگام مرگ با عالم آخرت بیگانه است .


پیامبر اسلام (ص ) در این باره مى فرماید: شما براى نابودى آفریده نشده اید! بلکه براى این آفریده شده اید که همیشه باقى باشید. نهایت آن که همواره از مرحله اى به مرحله دیگر در حال انتقال و تکامل خواهید بود.(22)

 

مرگ به دست کیست ؟

 
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
 

درباره این که مرگ به دست کیست و چه کسى یا چه کسانى جان هاى انسان ها را مى گیرند؟ مطالبى را بیان مى کنم . قرآن مجید، مرگ و گرفتن جان ها را به سه طایفه نسبت مى دهد و مسئولیت آن را با سه کس ‍ مى داند.
1 - مسئولیت آن با خداست . او جان مخلوقات را مى گیرد. قرآن در این باره مى فرماید:


الله یتوفى الانفس حین موتها(14)
((خداوند جان (مخلوقات را) به هنگام مرگ مى گیرد)).


2 - نسبت مرگ با ملک الموت است . قرآن در این باره مى فرماید:


قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم (15)
(اى پیامبر به مردم ) ((بگو: ملک الموت ماءمور (گرفتن جان شماست ) و روح شما را مى گیرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مى گردید)).


3 - نسبت آن را به ملائکه داده است . در یک جا مى فرماید:


الذین تتوفاهم الملائکة طیبین (16)
(پرهیزکاران ) ((کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مى ستانند در حالى که طیب و پاکیزه اند از همه بدى ها و زشتى ها)).


در جاى دیگر مى فرماید:


الذین تتو فاهم الملائکة ظالمى انفسهم (17)
(کافران ) ((کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مى گیرند در حالى که بر خویشتن ستم کرده اند)).


چگونه مى شود که مرگ را گاهى به خدا و گاهى به ملک الموت و گاهى به ملائکه نسبت مى دهند؟ آیا همه آنها با کمک همدیگر جان مخلوقات را مى گیرند؟ یا هر کدام جان افراد مخصوصى را مى گیرند. در این باره نظریاتى وجود دارد. از جمله :


1 - قبض روح افراد به حسب رتبه و مقام آنان است . جان افراد کافر و مشرک ، جنایت کار و خیانت کاران ، بى دین ، و بدکاران را ملائکه مى گیرند و روح مؤ منان و زاهدان ، علما و صالحان را ملک الموت و روح دوستان و مقربان الهى را خدا مى گیرد.


2 - از امام صادق علیه السلام درباره گرفتن جان افراد سئوال شد: با توجه به این که در یک زمان ، بسیارى از مردم در اطراف جهان از دنیا مى روند که شمارش آنها را جز خدا نداند، اگر تنها ملک الموت قبض روح مى کند با آیات یاد شده چگونه ممکن است ؟


فرمود: خداوند براى ملک الموت دستیاران و کمک کارانى از فرشتگان را قرار داده است که آنها جانها را از طرف ملک الموت مى گیرند، ملک الموت هم علاوه بر جان هایى که خود گرفته است جانهاى دیگرى که ملائکه گرفته اند را نیز مى گیرد و همه آنها را خداوند متعال از ملک الموت مى گیرد و به سوى خود مى برد.(18) آیات ذکر شده منافات با هم ندارند؛ زیرا ملک الموت و ملائکه همه فرمان برداران حق و مجریان دستورات او هستند.


این قضیه درست مانند وزیر کشور و استاندار و فرمانداران اوست . وزیر کشور استاندارى را به نمایندگى از جانب خود انتخاب مى کند و استاندار هم فرماندارانى را براى اجراى دستورات و انجام کارها و نیازها ماءموریت مى دهد و آنان را به نقاط مختلف مى فرستد.


3 - در اخبار آمده است : ملک الموت ما بین زمین و آسمان قرار دارد، اعوان و انصارش روح انسان ها را از جاى خودشان مى گیرند تا وقتى به گلوى آنان رسید. در این هنگام ملک الموت روح ها را مى گیرد و از بدن ها خارج مى کند و به سوى خدا مى برد.(19)


در این اخبار مى گوید: اول ملائکه جانها را مى گیرند و تا گلو مى رسانند بعد ملک الموت آنان را از بدن خارج مى کند که هر دو در گرفتن روح دخالت دارند.


4 - نقل شده است : براى ملک الموت حربه و سلاحى است که بزرگى آن ، از مغرب تا مشرق مى باشد و او بر تمام جهان احاطه دارد و همه مردم را مى تواند در یک لحظه مشاهده کند. هیچ خانه اى نیست مگر آن که ملک الموت روزى دو مرتبه با اهل آن دیدار مى کند. وقتى دید انسانى مرگش ‍ نزدیک شده است ، با آن سلاحى که در دست دارد بر سر او مى زند و مى گوید: (به هوش باش ) الان لشکرهاى مرگ به دیدن تو مى آیند.(20)


در این حدیث مى گوید: اول ملک الموت با ضربه بر سر انسان مى زند و بعد ملائکه براى قبض روح او آماده مى شوند.


5 - عده اى گفته اند: آن کس قادر بر مرگ انسان است خداوند متعال مى باشد که شریک و یاورى ندارد. او قبض روح افراد را به ملک الموت واگذار کرده است به طورى که او قدرت ندارد روحى را جلوتر یا عقب تر قبض کند. ملک الموت دستیاران و کمک کارانى دارد که آنها جانها را از جاى خود بیرون مى کشند تا به گلو رسد و ملک الموت آنها را از جسد بیرون مى آورد.(21)