!! انسان از مرگ تا برزخ !!

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟؟؟

!! انسان از مرگ تا برزخ !!

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟؟؟

پدر ( متفرقه )

 

یاد پدر

 

 

پدرم این جوری بود وقتی من :

 

4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .

 

5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

 

6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

 

8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

 

10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود

 همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.

 

12 ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این

 مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

 

14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون

 خیلی اُمله .

 

16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش

 مفتی گیر اُورده .

 

18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و

 لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر

 می ده عجب روزگاریه .

 

 

21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده

 خارجه

 

25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای

 کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .

 

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره

 این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده

 و خیلی تجربه داره .

 

40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار

بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

 

 

50 ساله که شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من

 بتونم باهاش دربارة همه چیز حرف بزنم !

 

 اما افسوس

 

 که قدرشو نتونستم خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت !

 

 

مرگ وداع با همگان

 
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
 
 

وقتى انسان در ((سکرات مرگ )) قرار مى گیرد از چند جهت به روح او فشار مى آید. از دست دادن اندوخته ها، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان ، نرسیدن به آرزو و امیدها، از کف دادن عمر که بزرگ ترین سرمایه او بوده و به باطل گذشته است

وارد شدن به عالمى نا ماءنوس که تا به حال آن را مشاهده نکرده و از وضعیت آن اطلاعى ندارد، دیدن صحنه ها


و قیافه هاى هول انگیز و وحشت ناک و بى خبر بودن از پایان کار، تمام این ها روح محضر را در تنگنایى بس عجیب و شدید مى افکند! تا آنجا که خود وى ، به فرا رسیدن هنگام فراق از همه چیز و همه کس یقین پیدا مى کند.


در حدیثى آمده است : چون بنده در ((سکرات مرگ )) افتد (زندگان با او وداع مى کنند و او با بازماندگان ). اعضاى بدن او، بعضى با بعضى وداع نمایند و بر هم دیگر اسلام کنند و گویند:


علیک السلام تفارقنى و افارقک الى یوم القیامه (49)
((بر تو باد سلام و درود، تو از من مفارقت مى کنى و من از تو تا روز قیامت )).

(همه از یک دیگر جدا مى شویم )!


 

کوس رحلت بکوفت دست اجل
اى دو چشمم وداع سر بکنید
اى کف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یک دیگر بکنید
بر من افتاده مرگ دشمن کام
آخر اى دوستان ، گذر بکنید
روزگارم برفت به نادانى
من نکردم ، شما حذر بکنید